اس ام اس ناراحتی و دل شکستگی

 

 

 

خیال بوسه ای که اینجا

 

جا گذاشتی اش ،

 

بر لبانم سنگینی می کند …

 

به خاک می افتم در مقابلت

 

فکر می کنی چیز دیگری هم

 

برای باختن دارم هنوز ؟

 

.

 

.

 

.

 

هر شعر

 

گریز از یک گناه بود

 

هر فریاد

 

گریز از یک درد

 

و هر عشق

 

گریز از یک تنهایی عمیق

 

افسوس که تو

 

هیچ گریزگاهی نداشتی…!

 

.

 

.

 

.

 

با تو بوده ام ، همیشه و در همه جا

 

با تو نفس کشیده ام ، با چشمان تو دیده ام

 

مرا از تو گریزی نیست

 

چنانکه جسم را از روح و زمین را از آسمان و درخت را از آفتاب

 

تو دلیل من برای حیات بودی و هستی

 

و چنان با این دلیل زیسته ام که باور کرده ام

 

علت بودن من تو هستی

 

پاسخ من به آغاز و پایان زندگی این است

 

« همیشه با تو »

 

 

 

 

 

.

 

.

 

.

 

چندان هم دور نیستی ؛ فقط به اندازه ی یک نمیدانم از من فاصله گرفته ای !

 

آری ، “نمیدانم” کجایی ؟

 

.

 

.

 

.

 

اگر نسیمی شانه هایت را نوازش کرد ، بدان آن هوای دل من است که به یادت می وزد !

 

.

 

.

 

.

 

حالا اشکها هم شبیه تو شده اند ، گریه که می کنم نمی آیند !

 

.

 

.

 

.

 

من !

 

مثل بادکنکی به دست کودکی ، هرجا می روی با یک نخ به تو وصلم !

 

نخ را قطع کنی ، میروم پیش خدا !!!

 

.

 

.

 

.

 

کاش دنیا یکبار هم که شده

 

بازیش را به ما می باخت مگر چه لذتی دارد

 

این بردهای تکراری برایش؟!

 

.

 

.

 

.

 

یک عمر قفس بست مسیر نفسم را

 

حالا که دری هست مرا بال و پری نیست

 

 

حالا که مقدر شده آرام بگیرم

 

سیلاب مرا برده و از من اثری نیست

 

 

بگذار که درها همگی بسته بمانند

 

وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست

 

.

 

.

 

.

 

از این نامهربونی ها دارم از غصه میمیرم

 

تو ای رفیق تنهایی یه روز دستاتو میییگیرم

 

.

 

.

 

.

 

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد

 

وسعت تنهائیم را حس نکرد

 

در میان خنده های تلخ من

 

گریه پنهانیم را حس نکرد

 

در هجوم لحظه های بی کسی

 

درد بی کس ماندنم را حس نکرد

 

آن که با آغاز من مانوس بود

 

لحظه پایانیم را حس نکرد

 

.

 

.

 

.

 

هوای باغ پاییزم ، شکفتن رفته از یادم

 

چنان بیگانه با خویشم که حتی سایه ام دیگر نمی آید به دنبالم

 

.

 

.

 

.

 

کاش می شد زندگی اختیار کَس نبود

 

آخر این زندگانی مردن بی کَس نبود

 

.

 

.

 

.

 

منم آن مرغ ، آن مرغی که دیریست به سر اندیشه پرواز دارم

 

سرودم ناله شد در سینه تنگ ، به حسرتها سر آمد روزگارم

 

.

 

.

 

.

 

این کلبه چون آتشکده ، زندان من است

 

بیمارم و دیدار تو درمان من است

 

هر چند که تنها و غریبم اینجا

 

از عشق تو صد خاطره مهمان من است

 

.

 

.

 

.

 

درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند

 

معنی کور شدن را گره ها میفهمند

 

سخت بالا بروی ، ساده بیایی پائین

 

قصه تلخ مرا ، سرسره ها میفهمند

 

.

 

.

 

.

 

پرنده لب تنگ ماهی نشسته بود

 

با تعجب به ماهی نگاه میکرد

 

با خود میگفت : سقف قفسش که شکسته پس چرا پرواز نمیکند ؟؟؟ !!!

 

.

 

.

 

.

 

دریا چه دل پاک و نجیبی دارد

 

بنگر که چه حالت غریبی دارد

 

آن موج که سر به صخره ها میکوبد

 

با من چه شباهت عجیبی دارد !!!

 

.

 

.

 

.

 

دلم توفانی از غم هاست ، طلوع سخت ماتم هاست

 

نمیدانم چرا این دل همیشه غرق رویاهاست ؟؟؟

 

.

 

.

 

.

 

مدتی میگذرد از تو ندارم خبری ،چه کنم ناله من هیچ ندارد اثری، شب وروز از غم تو پریشان حالم، نه نشانی ز تو آمد نه پیامی جانم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 30 فروردين 1394برچسب:, | 21:21 | نویسنده : عباس |